کلاغ پـر...؟؟
نــه
کلاغ را بگذاریم برای آخــــر
نگاهت پـر
خاطراتت هم پــــــر
صدایت ؛ پـــر
کلاغ پر..!؟؟
نه ؛
کلاغ را بگذاریم برای آخـــر
جوانی ام پـر
خاطراتم پــر
مـن هم
پـــــر.
حالا
تو مانده ای و کلاغ ؛
که هیــچ وقت
به خانه اش نرسیـد!
فرصت ما تموم شده، باید از این قصه بریم
فرقی نداره من و تو، کدوممون مقصریم
خاطرهها رو یادمه، لحظه به لحظه مو به مو
هیچی رو یاد من نیار، اونقد خرابم که نگو
بد بودم و بدتر شدم .. میرم با پاهای خودم
میرم نمیدونم کجا .. آخ کم آوردم به خدا
دلگیرم از دست خودم .. کاش عاشقت نمیشدم
هر جوری میخواستم نشد .. از غم یه ذرهم کم نشد
من موندم و تنهاییهام .. از دنیا هیچی نمیخوام
عاقبت منو نگاه .. اشتباه پشت اشتباه
هر روز عاشقتر شدیم .. تو عشق خاکستر شدیم
سوختیم ولی به آرزومون نرسیدیم
فقط گریه فقط عذاب .. صد تا سؤال بیجواب
نه من نه تو از عاشقی خیری ندیدیم
سخت آشفته و غمگین بودم…
به خودم می گفتم:
بچه ها تنبل و بد اخلاقند
دست کم میگیرند
درس ومشق خود را…
باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم
و نخندم اصلا
تا بترسند از من
و حسابی ببرند…
خط کشی آوردم،
درهوا چرخاندم...
چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید
مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !
اولی کامل بود،
هیچ وقت از اون کسی که هستی یا از پست ومقامی که داری
مغرور نشو
چون پس از پایان بازی شطرنج شاه و سرباز در یک جعبه ریخته می شود !
همه را مســــت و خراب از مــــی انــــگور کنیـــــد
مزد غـسـال مرا سیــــر شــــرابــــــش بدهید
مست مست از همه جا حـــال خرابش بدهید
بر مزارم مــگــذاریــد بـیـــاید واعــــــظ
پـیــر میخانه بخواند غــزلــی از حــــافـــظ
جای تلقــیـن به بالای سرم دف بـــزنیـــد
شاهدی رقص کند جمله شما کـــف بزنید
روز مرگــم وسط سینه من چـــاک زنیـد
اندرون دل مــن یک قـلمه تـاک زنـیـــــــد
روی قــبـــرم بنویـسیــد وفــــادار برفـــت
آن جگر سوخته خسته از این دار برفــــتت
من از عاقبت قصه مادربزرگ می ترسم اگر، فردا، شنل قرمزی گرگ شود!!!
حسرتش به دلم مونده،
که یکبار نمازی قسمتم بشه ،
بدون یادی از دنیا ؛ پر از یاد خدا !
دلم به دو رکعتش هم راضیست ...
از وقتتان برای کار استفاده کنید؛زیرا کار،بهای موفقیت است.
از وقتتان برای تفکر استفاده کنید؛زیرا تفکر، سرچشمه قدرت است.
از وقتتان برای تفریح استفاده کنید؛زیرا تفریح، راز جوانی جاودانه است.
از وقتتان برای مطالعه استفاده کنید؛زیرا مطالعه، منبع عقل و دانش است.
از وقتتان برای دوستی استفاده کنید؛زیرا دوستی، جاده ی خوشبختی است.
از وقتتان برای عشق استفاده کنید؛زیرا عشق، لذت زندگی است.
از وقتتان برای خنده استفاده کنید؛زیرا خنده،موسیقی و آهنگ روح است.
دخترک گل فروش شیشه تمام ماشینارو زده بود هیچی گیرش نیومده بود، الا نگاه های تحقیر آمیز،
نگاش به اون ور خیابون افتاد،
چشمای پر تمنای راننده هارو به یه خانوم که کنار خیابون واستاده بود رو دید ، راننده ها هی میگفتن خانوم چن!؟! دخترک تو دلش گف آخه اون خانوم که گلم نمیفروشه؟! ....
از اون روز همش منتظره اینه که بزرگ بشه :(((((