خانه خراب تو شدم،
به سوی من روانه شو...
سجده به عــــشقت میزنم،
منجــــــی جاودانه شو...
ای کوه پرغرور من،
سنگ صــبور تو منم
ای لحظه ساز عاشقی
عاشق با تو بودنم
روشنترین ستاره ام،
می خواهمت،می خواهمت
تو مانــــــــدگاری در دلم،
می دانمت،می دانمت
ای همه وجود من
نبود تو نبود من...
در زندگی به هیچ کس اعتماد نکن ..!
آیینه با همه یه رنگیش,
دست چپ و راستو به تو اشتباه نشون می ده
بهش گفتم چون دوستم داری بهم نیاز داری یا چون بهم نیاز داری
دوستم داری؟ بعد از سکوتش خندید و گفت جمله ی قشنگیه! ولی...
چرا هیچوقت به جمله ی قشنگم پاسخ نداد؟ اما... اگه اون یه روزی این
سوال رو ازم می پرسید بهش می گفتم: چون دوست دارم بی نیازترین
آدم شهره زمینم...
در این دنیا سراب محکوم است به پوچی... پرستو محکوم به کوچ
کردن... شمع محکوم به اشک ریختن... خارها محکوم به تنهایی... روز
محکوم به غروب کردن... شب محکوم به رسیدن... قلب با همه ی پاکی
و صداقتش محکوم به دوست داشتن و چه محکومیتی شیرین تر و
دلپذیرتر از این است؟ اما ای کاش همه ی این محکومیتها زیبا را می
پذیرفتند. ای کاش...
هیچگاه باور نکن که نبودنت را باور کنم!
هیچگاه باور نکن به نبودنت عادت کنم!
شاید به اجبار زمانه نبودنت را تحمل کنم!
اما اینکه نباشی...نه!نه!نه
امروز مثل دیروز مثل فردا مثل تمام روزها
در فکر تو بودم ، در فکر تو هستم
در فکر تو خواهم بود...
می اندیشم به تو ...
تو یعنی بودن...
در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید.
عابرانی که رد میشدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند.
پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند سپس به او گفتند:
باید ازتو عکسبرداری شود تا جایی از بدنت آسیب ندیده باشد.
پیرمرد غمگین شد و گفت:
پا به پات اومد مادر
پا به پاش، باهاش بیا
نگاهش کنصدایش کن
بزرگ که شده ایی ، از بزرگی اوست
آبروهایی که برایت ذخیره کرد از آبروی اوست
اکنون تویی که
قرار است
پای و دست و چشمش باشی
برایش آنی باش
که شایسته اوست
پا به پایت قدم برداشت
تا قدم برداشتن را یاد بگیری
قدمش را استوار کن
ارزشش را بدان